مدتهاست تنها خیابان انقلاب، آشیانه رسمی کتابهای غیررسمی نیست! از سر خیابان جمالزاده جنوبی در ابتدای آزادی تا چهارراه کالج را که رصد کنی، انبوه کتابهایی را خواهی یافت که نه در ویترین که پهن روی زیراندازی بر سنگفرش هاست! آشناترین نام هم احتمالا کتاب های جلال آلاحمد است برای شکل و شمایل قانونی داشتن بساط! اما با نگاهی دقیق تر از ایرج میرزا گرفته تا احمد کسروی، از کتابهای چاپ زیرزمینی هدایت و عباس معروفی گرفته تا نسخه های پژوهشی نظیر «دو قرن سکوت» عبدالحسین زرینکوب و سایر نام هایی که سال هاست در آرشیو وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بلوکه شدهاند را فراوان خواهید دید! این شمایل بساط دستفروش هایی است که نه در کنار کتاب هایشان بلکه چند قدمی دورتر از محل بساط می ایستند تا بقول خودشان «سربزنگاه» فرار کنند و توسط مامورها «جارو» نشوند!
از تاریخچه بساطی ها تا چاپ زیرزمینی کتاب!
حافظه تاریخی این مرز و بوم می تواند گواه دهد که به طور کلی فعالیت در ایران دچار ماهیتی دو گانه است؛ ماهیت قانونی و ماهیت غیر قانونی که با توجه به نشانه ها در این گزارش می توانیم تعابیر «زمینی» و «زیرزمینی» را نیز جایگزین آن ها کنیم! حال اگر روزگاری این فعالیت های نامبرده تنها به احزاب و گروه های سیاسی نسبت داده می شد، امروز ما این اقدامات را در دامنه های وسیع تر اطراف خود لمس می کنیم که سیاست رو ترینِ آن و اقتصاد،فرهنگ و هنر و حتی تولید دین نیز به موازات دیگری در حال رشد هستند. فارغ از موارد دیگر که در این گزارش نمی گنجد، نشر زیرزمینی تنها محدود به ایران نیست و در سایر کشورها نیز ریشه دار است. از جمله کشور فرانسه،که در دوره ای با انتشار آثار غیر قانونی نویسندگانی از جمله مارکی دوساد،هم به زعم خود جلوی سانسورِ دولتی قد علم می کردند و هم به دلیل استقبال از خرید آثار غیر قانونی توسط مردم ،سود سرشاری به جیب می زدند! این فرمول در ایران نیز جواب داده است. پیش از انقلاب، درست هنگام تولد دستگاه سانسور در وزارت فرهنگ و نظارت پهلوی بود که پدیده کتاب زیرزمینی ظهور پیدا کرد! اما ریشه «بساط چیانِ» کتاب، به قبل از سانسور و پیدایش «سانسورچیان» بر می گردد؛ به عصر پرحادثه مشروطه که یک زیرانداز بود و چند کتاب که به خاطر ارزان بودن و نه ممنوعه بودن، زیر آفتاب سوزناک تهران عرق می ریختند؛ جایی بین مسجد شاه و مسجد جامع قدیم. رفته رفته و با روی کار آمدن سانسورچیان، بساطی ها تغییر کاربری دادند و بر هویت تازه شکل گرفته زیرانداز ها، می شد کتاب هایی را دید که از چرخه انتشار رسمی جا مانده و یا به کل ممنوع شده بودند! سال ها گذشت و ایدئولوژی ها تغییر کرد. حال خسرو گلسرخی آمده بود و مجموعه اشعار و دفاعیاتش در دادگاه نظامی که خوراک جوانان شد. کتاب های سیاسی، ایدئولوژیک مانند آثار دکتر شریعتی یا خاطرات زندانیان سیاسی نسخه خاطرات مبارزان راه آزادی و... که در آن روزها بدون طرحی روی جلد، پیاده روهای رو به روی دانشگاه تهران را پر می کردند، از آنجا بود که ترکیب «جلد سفید»ها، داغ شد! سال ها گذشت و «بساط به دوش»ها، از بازار بین الحرمین به ناصر خسرو و از آن جا به بازار تهران رسیدند. حال نیز خیابان انقلاب، با ویترین های موزاییکی اش، نام های ممنوعه و کتاب های قاچاق یا همان «جلد سفید»ها را قاب کرده و تنور کاسبان را داغ نگاه داشته است!
تزریق جلد سفید ها به نشر،یادگاریِ یک دولت!
نشر زیرزمینی یا همان «جلد سفید»ها، نام های دیگری هم دارد. از جمله «سامیزدات» که در شوروی پیشین، به معنی چاپ کتاب های محبوب و عامه پسندانه برای مردمی بود که از تبلیغات رسمی وایدئولوژیکی حکومت خسته شده بودند. این قبیل سیاست های نظارتی در ایران، در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد به اوج خود رسید و یکی از ریشه ای ترین عوامل گسترش قاچاق کتاب در ایران را پایه ریزی کرد. چراکه درست هنگام روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد بود که مرکز پژوهش مجلس شورای اسلامی اعلام کرد ۸۶ درصد کتاب های دارای مجوز وزرات ارشاد اسلامی که در دولت خاتمی منتشر شده اند، ضاله و غیرقابل انتشار بوده و باید جمع آوری شوند. برای مثال تجدید چاپ بسیاری از کتابهای نشر ققنوس (مانند سمفونی مردگان و...) غیرمجاز اعلام شد و به این ترتیب دهها عنوان از کتابهای چاپ اول اجازه چاپ دوباره نگرفتند. صفارهرندی، وزیر ارشاد نیز به دلواپسان عرصه فرهنگ قول داد با ولنگاری فرهنگی مقابله کند که البته همین جریانات، به رونق کسب و کار انتشارات غیرقانونی بیشتر دامن زد! در ادامه اما، گرچه در دوره نخست ریاست جمهوری روحانی، پا از گلوی نشر تا حدودی برداشته شد و بسیاری از کتاب ها به مجوز رسیدند، اما سودِ چرب انتشار غیر قانونی مانع از دست کشیدن بسیاری از ناشران زیرزمینی از کارشان شد. حال بستری شکل گرفته بود که می توانستند تمامی کتابهای پرفروش ناشران را چاپ کنند! حال آنکه حسن ختام دولت دوم و همه گیری کرونا نیز هر چه کاسبی کتابفروشی ها را از تک و تا انداخت، اما کار و بار بساطی ها را سکه کرد. اما به زعم بسیاری این بخش«متقلب»، یادگار دولت احمدینژاد است که به صنف ناشران ارزانی شده است!
این افستی های مایه دار!
اگر از بساطی ها بپرسید که سازو کارِ ماجرایتان چیست، می گویند ما فقط فروشنده ایم! اما اگر اسمی از «گزارش» بیاوری رسما ترش می کنند و می خواهند تا نانشان را آجر نکنیم! راست هم می گویند، آن ها تنها یک مهره اند. کتاب ها را خریداری کرده و می فروشند. کسانی سازوکار را می دانند که مهره های بازی را می چینند! همان ها که بازار نشر را از بر هستند، شم اقتصادی قوی دارند، می دانند کدام کتاب توقیف شده، کدامیک چاپ نمی شود و اصلا کدام نام و عنوان است که عابران را پای بساط ها می کشاند! از طرفی تجربه ثابت کرده که زیرزمینی کار کردن بیشتر از کار در انتشارات یا کتافروشی جواب می دهد! چراکه نه گرفتاری سرقفلی و کرایه مطرح است و نه از زمان گذاشتن برای دریافت هر نوع مجوزی! نه از حقالتالیف خبری هست و نه چانه زدن با مولف! تولیدکننده فایل کتاب را یا از روی اینترنت دانلود میکند یا در بدترین شرایط به دست یک تایپیست می سپارد که با مبلغی ناچیز یک کتاب ٣۰۰ صفحهای را برایش تایپ کند! در نهایت هم تنها یک دستگاه می خواهد، یک کارگر ساده و یک صحاف آشنا! تیراژ کتاب ها هم بستگی به فروش آن ها دارد و فروش نیز به همان شم اقتصادی و شناخت از عابران بر می گردد!بنابراین چرخه پیش از آغاز تولید، جواب پس داده است! برای مثال صادق هدایت تیراژش بالاست، همچنین گلشیری و آثارش مثل «جننامه»! ترجمه بهمن فرزانه از «صد سال تنهایی» مثل کیک داغ است و مشتریهای زیادی دارد! از کتاب ها که بگذریم، هر مقاله یا مجلهای که در بازار کمیاب میشود، با فاصلهای ده پانزده روزه بر بساطها جا خوش می کند. جالب آنکه کرونا هم این رکورد را از بساطی ها نگرفته است!
گرانی کاغذ، رقابت و فقر محتوا در انتهای صف!
با نگاهی اجمالی به روزهایی که بر بازار نشر و وضعیت چاپ در تاریخ پر فراز و نشیب ایران گذشت در مییابیم که نشر از همان بدو تولد وارد یک جاده لغزنده شد و تا به امروز هم افتان و خیزان پیش می راند. نیم نگاهی به تیراژ کتابهای چاپ شده در کشور، به این مقوله قوت میبخشد که اندازه آن به چند دهم میانگین جهانی که هیچ، حتی منطقهای هم نمیرسد. از طرفی در کنار عدم رعایت حقوق تولیدکنندگان در ایران در همه حوزهها به ویژه حوزه فرهنگ، در شرایطی قرار داریم که مردم حتی کتابهای کپی را هم به زور می خوانند! برای خوانندگان این گزارش همین بس که معنای تیراژ ۵۰۰ جلدی برای کتاب در کشوری با جمعیت بالغ بر ٨۰ میلیون نفر، این است که فرهنگ، دیریاست که تعطیل شده است! تیراژی که پیش از انقلاب، هفت تا هشت هزار بوده و حال از ٢۰۰ تا ۵۰۰ در نوسان است که با درنظر گرفتن جمعیت ایران در این دو دوره، نگران کننده است! فارغ از وضعیت اقتصادی که در حال حاضر اصلیترین معضل است، در یک موضوع مشخص دیگر نیز مشکلاتی وجود دارد و آن، همصنفیها در حوزه نشر است. مساله اینجاست که به دلیل عدم حق کپیرایت، برخی ناشران وقتی میبینند یک کتاب مثلا خارجی به فروش بالایی دست پیدا کرده، فورا همان کتاب را با نام مترجم دیگری به چاپ میرسانند! معضل دیگر این است که بعضی ناشران با لیبل زدن روی کتابها قیمت را دو تا سه برابر افزایش میدهند و یک تعداد ناشر هم به خاطر وضعیت دلار، مانند اهرم فشار روی پخش کتاب و کتابفروشها عمل میکنند.
همین دلایل کافی است تا ناشران ورشکسته، نویسندگان و مترجمان بیکار و بازار نشر سرشکستهتر از همیشه باشد و در نتیجه این روزها علاوه بر گران و گزافتر شدن قیمت تمام شده کتاب، شاهد فراگیر شدن سرطانی تازه در شریان های این حیطه از فرهنگِ سرزمین خود نیز باشیم؛ همان فرهنگ سیلی خورده ای که پیش از این نیز وضعیت چندان درخشانی نداشت!
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟